Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «زیسان»
2024-04-29@18:10:00 GMT

معجزه عجیبی که در کوهستان‌های استان فارس اتفاق افتاد

تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۳۱۳۲۲

معجزه عجیبی که در کوهستان‌های استان فارس اتفاق افتاد

این اتفاق عجیب، اما واقعی چند روز پیش در روستای بنه‌کلاغ و دامنه کوه‌های نی‌ریز در استان فارس رخ داد.

ماجرا از این قرار بود که امیرمحمد ۲ساله که همراه پدرش به باغ‌شان رفته بودند، صبح جمعه ناپدید شد و پدرش هر چه گشت، ردی از او به دست نیاورد؛ این اتفاق شروع یک جست‌وجوی گسترده با شرکت ده‌ها روستایی بود که ساعت‌ها به طول انجامید و در نهایت بعد از ۲۴ساعت با اتفاقی عجیب همراه شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جواد سلیمی، پدر امیرمحمد که معلم یکی از مدارس شهرستان سیرجان است درباره این اتفاق به همشهری می‌گوید: روزپنج شنبه ۲۳ فروردین ماه بود که به همراه کودک ۲ سال‌ام به نام امیرمحمد که او را به یاد پدر خانمم «امام‌علی» صدا می‌زنیم، برای شرکت در یک مجلس ختم، به سوی روستای بنه‌کلاغی نی‌ریز رفتم.

ابتدا نمی‌خواستم او را با خودم ببرم، اما وقتی سوار ماشین شدم که به سمت نی‌ریز حرکت کنم، دوید و داخل ماشین نشست. من هم دلم نیامد پیاده‌اش کنم و با موافقت همسرم، او را هم با خودم بردم. این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که حتی مجبور شدم پوشک و لوازم مورد نیازش را در بین راه بخرم.

او ادامه می‌دهد: پس از پایان مراسم ختم، حوالی عصر تصمیم گرفتم به باغ‌مان در حاشیه همان روستا بروم. ما در آنجا باغ گل محمدی داریم و گاهی برای سرکشی به آنجا می‌رویم. آن روز پدرم نیز همراه ما بود و وقتی هوا تاریک شد، به اتاقکی که در باغ بودیم رفتیم تا شب را آنجا بمانیم.

وقتی امیرمحمد گم شد

آن شب معلم جوان مدرسه سیرجان به همراه پدر و کودک ۲ساله‌اش در خانه‌باغ خوابیدند تا اینکه فردای آن روز اتفاق ترسناکی رخ داد.

پدر امیرمحمد می‌گوید: صبح که بیدار شدم، بعد از خواندن نماز صبحانه را آماد کردم و پسرم را صدا زدم، اما او در خواب عمیقی بود، من هم بعد از خوردن صبحانه از اتاق بیرون رفتم. در باغ مشغول گشت زنی بودم که آن سوی رودخانه همسایه مان را دیدم. به سویش رفتم و دقایقی با او به صحبت پرداختم، بعد به دنبال پسرم به خانه‌باغ برگشتم، اما او سر جایش نبود. پدرم هنوز در خواب بود.

بلافاصله بیرون آمدم و امیرمحمد را صدا زدم و اطراف را گشتم، اما خبری از او نبود و ناپدید شده بود. اطراف رودخانه، باغ، میان گل‌ها هر جا را که فکر می‌کردم گشتم، اما هیچ فایده‌ای نداشت. همان موقع یک ماشین پیکان را دیدم و به راننده‌اش گفتم دنبال فرزندم می‌گردم آیا او را دیده‌ای؟ گفت نه، پسری با این نشانی ندیده‌ام، اما به من اطمینان داد که به دنبالش خواهد گشت.

حمایت و همدلی مردم

گم شدن امیرمحمد دهان به دهان گشت و مردم روستا‌های اطراف از جمله رودخور، سلطان آباد، کت‌آباد و امام‌زاده محمد نیز در جریان ماجرا قرار گرفتند و برای پیدا کردن کودک گمشده بسیج شدند.

معلم جوان ادامه می‌دهد: مردم از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان برای کمک آمدند. ۲۰ نفر از گروه امدادی هلال احمر داراب و نی‌ریز، ۱۰۰ نفر از روستای عرب نشین رود خور، ۶۰ نفر از بنه کلاغی و گروه‌های مختلف ۱۵ تا ۲۰ نفری مردم که نزدیک به ۳۰۰ نفر می‌شدند، همگی برای پیدا کردن پسرم بسیج شدند و به سوی کوه و دشت به راه افتادیم. همگی با صدای بلند امیرمحمد را صدا می‌زدیم، اما خبری از پسرم نبود.

شب وحشتناک

پدر امیرمحمد می‌گوید: پس از چندین ساعت جست‌وجو هوا روبه تاریکی رفت و من ناامید شده بودم. آنقدر حالم بد بود و مستاصل بودم که بی اختیار اشک می‌ریختم و از خدا می‌خواستم فرزندم را به من برگرداند. حتی خبر گم شدن امیرمحمد به سیرجان هم رسید، مادرش با نگرانی از من می‌خواست که بچه را پیدا کنم.

شب که از نیمه گذشت، معلم جوان تصور می‌کرد که دیگر پسرش را نخواهد دید. اما هنوز امیدوار بود و دعا می‌کرد معجزه‌ای رخ دهد و امیرمحمد به آغوش او برگردد.

او ادامه می‌داد: هوا لحظه به لحظه سرد‌تر می‌شد. در سرمای شب مردم در دل کوه و دشت آتش روشن کرده بودند و دورش جمع شده بودند. برخی هم همچنان دست از گشتن بر نمی‌داشتند. من که اشک‌هایم بند نمی‌آمد نمی‌دانستم باید چه کنم و فقط دعا می‌کردم.

آنقدر خسته بودم که کمی نشستم استراحت کنم و دوباره به گشتن ادامه دهم که در همان حال خوابم برد. ناگهان از خواب بیدار شدم و دیدم دم دمای صبح است. نمازم را خواندم و دوباره به راه افتادم. دیگر هیچ چیز برایم معنایی نداشت، انگار در این دنیا نبودم، فقط می‌خواستم چشم ببندم و باز کنم و پسرم را ببینم.

هراسان، نگران، پر از اضطراب و ناامید بودم. با این احوال چند ساعتی را در کوه‌های سرگدار به جست‌وجو ادامه دادیم. از کوه بالا رفته بودیم که ناگهان یکی فریاد زد یک پوشک بچه اینجا افتاده است. کمی جلوتر یک شلوار خاکستری که متعلق به پسرم بود را هم پیدا کردیم. دیگر مطمئن شدیم که پسرم از این مسیر به سمت کوه رفته است.

کمی جلوتر رد پایی کوچکی روی خاک دیدیم. رد‌ها را گرفتیم و فریاد زنان پسرم را صدا می‌زدیم و پیش می‌رفتیم. در بین صدا‌ها و فریاد‌های مردم ناگهان صدای ضعیفی شنیده شد. ابتدا فکر کردیم صدای جغد است. اما صدا باز هم تکرار شد.

صدای ضعیف و جیغ مانندی به گوش می‌رسید. همه با شک و دودلی به سوی صدا شتابان رفتیم و صحنه‌ای باور نکردنی را دیدیم. امیرمحمد به پشت روی تخته سنگی دراز کشیده بود و یک لنگه کفشش را زیر سرش گذاشته بود و لنگه دیگر نیز کنار تخت سنگ دیده می‌شد.

با دیدن او، به سویش دویدم و او را که بدنش از سرما یخ زده بود در آغوش گرفتم. انگار او همه نیرویش را جمع کرده بود تا جواب ما را بدهد و بعد از اینکه خیالش راحت شد که او را پیدا کرده‌ایم در آغوش من از حال رفت و بی‌هوش شد. او را به درمانگاه رودخورد بردیم. آنجا گفتند که نمی‌توانند به او سرم بزنند، کودک یخ زده است. با عجله او را به یکی از بیمارستان‌های نی ریز بردیم.

در لحظه اول که دکتر پسرم را دید گفت که چرا او را آورده‌اید؟ بچه مرده است. اما از او خواستیم که کودکم را معاینه و معالجه کند. فرزندم را خواباندند و رویش پتو گذاشتند، کمی که گذشت بدن کودک گرم شد، خون در بدنش در جریان گرفت، اما همچنان بیهوش بود و حرکت نمی‌کرد، در این حال یک عروسک در کنارش گذاشتند، لحظاتی بعد دستان پسرم تکان خورد و عروسک را در آغوش کشید. این بهترین لحظه عمرم بود که فرزندم دوباره به زندگی برگشته بود.

آن روز امیرمحمد ۲ساله به طرز معجزه‌آسایی به زندگی برگشت و تا یکشنبه در بیمارستان ماند و ظهر یکشنبه در حالی که می‌توانست چند کلمه‌ای را که یاد گرفته به زبان بیاورد، از بیمارستان مرخص شد و همراه خانواده به سیرجان برگشتند.

منبع: همشهری آنلاین

tags # اخبار اجتماعی سایر اخبار غذای ویژه انسان‌های اولیه چه بود و چه مزه‌ای داشت؟ | دستور پخت یک غذای مخصوص نئاندرتال‌ها! چه کسی لباس را اختراع کرد؛ آیا انسان‌های اولیه همیشه لخت بودند؟ اولین قتل در جهان چگونه اتفاق افتاد؟! انسان‌های نخستین چگونه صحبت می‌کردند؟

منبع: زیسان

کلیدواژه: اخبار اجتماعی نی ریز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت zisaan.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «زیسان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۳۱۳۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

در انتظار آخرین معجزه؛ نادال هوادارانش را غافلگیر می‌کند؟

نادال که هفته گذشته در رقابت‌های بارسلونا بازگشتی ناامیدکننده داشت و در ۲ست به الکس دی مینور استرالیایی باخت، در نخستین بازی خود در اوپن مادرید، ۲ بر صفر رقیب جوان آمریکایی خود را شکست داد و تنها یک گیم به او داد. دیدن رقص دوباره نادال بر خاک رس، زمین محبوبش، برای هوادارانش کافی است، اما اگر او فصل خداحافظی‌اش یک گرند اسلم دیگر ببرد، چه؟ این همان معجزه‌ای است که احتمالا در تاریخ ورزش هم ماندگار خواهد شد.

 اما مردی که قبلا معجزه‌ها را مثل یک کار اداری، با صبر و حوصله، نبوغ، قدرت و هنرمندی، یکی پس از دیگری به سرانجام می‌رساند، مدت‌هاست از فرم ایده‌آلش دور است و در ۳۷سالگی چه‌بسا به حضور در مرحله اول گرنداسلم‌ها هم نرسد. او پنجشنبه قبل از پیروزی مقابل داروین بلانچ ۱۶ساله آمریکایی، اعتراف کرد که اگر در اوپن فرانسه وضعیت فعلی را داشته باشد، اصلا راکت به‌دست نمی‌گیرد: «اگر در پاریس هم حس امروزم را داشته باشم، اصلا بازی نمی‌کنم.

تنها وقتی در رولان گاروس بازی خواهم کرد که حس کنم رقابتی هستم. اگر بتوانم بازی کنم، بازی خواهم کرد، اما در غیراین‌صورت، چنین کاری نخواهم کرد. (غیبت در اوپن فرانسه) پایان دنیا یا پایان زندگی حرفه‌ای من نیست. من هنوز هم بعد از رولان گاروس اهدافی دارم، مثل المپیک.»

همین یک جمله، خیلی‌ها را امیدوار کرده است که تنیسور اسپانیایی، تمام توان و تلاش خود را به‌کار بگیرد تا در المپیک پیش‌رو در پاریس، رقبایش را مثل سابق به چالش بکشد و برای بالاترین پاداش مبارزه کند. البته باید قبل از آن ببیند که بدنش چه وضعی دارد و به او اجازه ماجراجویی دوباره می‌دهد یا نه.

بازی دوم نادال در مادرید، تکرار بازی هفته قبل با دی مینور است و اگر شرایط مثل قبل بود، می‌توانستیم منتظر انتقامی سخت باشیم، اما نادال، به چیز دیگری فکر می‌کند و مسئله برد و باخت برایش مطرح نیست؛ «در حال‌حاضر برد و باخت برای من مهم نیست. یک برد یا ۲شکست چیزی را در زندگی حرفه‌ای من عوض نمی‌کند. من به مادرید نیامده‌ام تا قهرمان شوم. شنبه برای من فرصتی است تا به خوبی بفهمم که کجای کار قرار دارم. من در بارسلونا مقابل دی‌مینور یک ست خوب بازی کردم.»

مادرید و بارسلونا، از تورنمنت‌های محبوب نادال هستند و او قبلا گفته بود دوست دارد تحت هر شرایطی، با هوادارانش در این ۲تورنمنت برای آخرین‌بار ملاقاتی داشته باشد و با آنها خداحافظی کند. چیزی که بودن او را در بازی اول مادرید چشمگیر کرد، حضور پررنگ خانواده و به‌خصوص پسرش بود.

پسر خردسال نادال، یک راکت کوچک هم در دست داشت که در کمال تعجب، آن را با دست راستش می‌گرفت؛ برخلاف پدر که دست‌چپ است. نادال بعد از این برد گفت که ایده‌اش این بوده که بیشتر تنیس بازی کند تا پسرش کمی از بازی‌های او را ببیند و احتمالا خاطره‌ای از این بازی‌ها با خود به بزرگسالی ببرد.

منبع: همشهری آنلاین

tags # رافائل نادال سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) کشف پرنده‌ عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!

دیگر خبرها

  • هدیه عجیبی که رونالدو از عربستانی‌ها گرفت
  • خطیر در استقلال ماندنی شد
  • جوان کاشمری چطور از دختران جوان در برابر ۲ مزاحم دفاع کرد| ضربه چاقو فقط ۲ میلی متر با شاهرگ علی فاصله داشت | ۲ شرور مست و سابقه‌دار بودند
  • کرم معجزه
  • دلیل دعوای صلاح و کلوپ این اتفاق بود
  • در انتظار آخرین معجزه؛ نادال هوادارانش را غافلگیر می‌کند؟
  • تصاویر عجیبی از خودروی سانتافه در نمایشگاه خودروی پکن + تصاویر
  • عادت عجیبی که مهاجم تیم ملی ترک نمی‌کند!
  • توپ گوستاو، سلاح معجزه‌آسا نازی‌ها/ عکس
  • جنایت مرد نقاش | او همسر و پسر ۱۱ ساله خود را آتش زد!